***4
پیشگفتار
امروزه در سطحی وسیع مواجه با افرادی هستیم که ناسازگارند،بداخلاق اند،مرتکب جرم و گناه می شوند،به سازشهای نامشروع تن در می دهند،برای حفظ موقعیت کنونی خود هدف را نادیده می گیرند،رفتارشان ضد اجتماعی است،معاشرت شان بر اساس ضوابط مقبول اجتماع و مذهب نیست،به قول و فعلشان نمی توان اعتماد کرد از آن بابت که بسیار متزلزل و سست بنیاد است...
در سطح بین المللی و گاهی هم ملی رقابت های خطرناک،سبقت جوی های پرخطر،جنگ سردوگرم به چشم می خورد آن هم با چنان وسعت و دامنه ای که دیگر اعصاب سالمی برای آنها که می خواهند آرامش و فراغی داشته باشند و به دردهای خود و جامعه برسند باقی نمی گذارد.هر یک از این مسائل موجبی برای پریشان حالی ،ناراحتی و اضطراب و سلب آرامش روانی هستند.
امروزه کیست که از این همه نابسامانی های اخلاقی در سطح جهانی و گوشه ای از آن در جامعه ما بی خبر باشد.روزنامه ها ،مجلات ووسایل خبری دیگر اخبار تکان دهنده ای را در این زمینه منعکس می نمایند به گونه ای که احساس وظیفه بیشتر مسئولان و مربیان را بر می انگیزد و مسئولیت شان را چند برابر می کند.
چنان بنظر می رسد که درگیری ها و برخوردها که می بایست از عوارض حیات جامعه بحساب آیند و باتمام تلاش رفع و دفع گردند،جزء ضروریات زندگی ما شده اند و روزبه روز دامنه پیدا کرده اند.در فکر و اندیشه مسئولان هم کم کم می بینیم که بفکر رفع و جبران آن باشند و ناسازگاری ها همچنان در حال ادامه و گسترش است.
***5
درباره ریشه ها و عوامل چنین وضعی می توان مسائل بسیاری یاد کرد که اهمٌ آنها عبارتنداز:
تربیت غلط در خانواده،اجتماع یا مدرسه،اعمال روشهای نامطلوب توسط مربیان در مواجه با مسائل و مشکلات تربیتی،وجود آشفتگی در برنامه و کار وسائل ارتباط جمعی،وجود دست اندرکاران عاملان فساد که از طریق افساد نسل سعی دارند خود را به آب و نانی ولو نامشروع برسانند و یا با ایجاد توطئه ای سعی دارند آب را برای صید خود گل آلود کنند.
بی توجهی های زوجین در روابط فی مابین خود و دیگران،وجود پاره فرهنگ های مفسده انگیز،تخدیری،وارداتی که ارزیابی شده نیستند،وجود فلسفه ها و مکتب هایی که جدول ارزشهای انسانی و اهلی گذشته را واژگون کرده و افراد را به جهت هایی نامطلوب سوق می دهند،ضعف مکتبی و ایدئولوژیکی مردم که خود موجبات عدم پایبندی به ضوابط انسانی و الهی را فراهم می کند،آزادی های بی بندوبار که ناشی از بی توجهی مسئولان کشور و یا عدم کارآیی قوانین است،آزادی عقیده به حدی است که افراد مجاز می شوند جبهه های انکار جدایی خود را در جامعه علنی نمایند.پشت پا زدن به اصول و ضوابط اجتماعی برای انسانهای سرگردانی که بیش از هرعصرودوره ای پریشان حالندوخود را آس وپاس می بینند،بدآموزی های وحشت انگیز خانواده ها،مدارس،روزنامه ها ،مجلات،سینما و رادیو و تلویزیون،پوسترها و ده ها عامل دیگر از این قبیل...
***6
امروزه ما و دیگر عوامل بشری با خطری عظیم مواجهیم،خطری که در آن فساد و افساد نسل است و آن عبارتست از سرایت ناسازگاریها و ناهنجاری ها به دیگران و توسعه و گسترش آن در سطوح مختلف جوامع.ما وحشت از آن داریم که ناسازگاریها با صور و چهره های گوناگون به سادگی همه گیر شوند و حیاط شرافتمندانه نسل را به خطر اندازند.
وضع امروز بشریت بعلت توسعه روابط و وسائل ارتباط جمعی به گونه ای است که کمتر می توان از آسیب های دور و نزدیک آن برکنار ماند.اگر خطری دامنگیر فرزند همسایه مان شود به احتمال فراوان دامنه آن دامن فرزند مارا هم خواهد گرفت.اگر ناهنجاری یا انحراف اخلاقی در یک کشور و جامعه ای دوردست پدید آید،با وجود ارتباطات و تبادل های فرهنگی ،ما هم از خطرات آن مصون نخواهیم بود.
حقیقتی است که باید به آن اعتراف کرد،و آن اینست که نسل امروز نسلی ستمدیده و مستضعف است از آن بابت که:
-مواجه با محرومیت ها و نابسامانی ها یی است که از پیش پایه گذاری شده و اورا در پدید آوردن آن شرکت و دخالتی نبوده است.
-رگبار تبلیغات گوناگون تحت عنوان پیشرفت،ترقی،تمدن روز و مدرنیسم او را از هر حیث تحت محاصره قرار داده و نمی گذارند که او در ورای این چارچوبها نیز نظری بیندازد و نیکو بیندیشد.
***7
مربیان و مسئولان اجتماع از پدر و مادر،معلم و مدرسه،برنامه ریزان و مبلغان آنچنان که باید برای سازندگی یا رفع استضعاف او قیام و اقدامی مناسب و کافی نکرده اند.
-صاحبان مکاتب و اندیشه ها بیش از آن که بفکر خیر و رفاه مردم باشند،در فکر معرفی خود بوده و تحت عنوان مردم ،به خدمت اربابان زر و زور(خواسته یا ناخواسته) قرار گرفته اند.و امروز در آنچه که مربوط به خیر و صلاح جامعه انسانی است چیزی از طریق مجریان نظرات آن مکاتب و فلسفه ها در صحنه عملی نمی بینیم.
-بالاخره نسل می خواهد خود را بسازد و در طریقی گام بردارد که مورد نیاز و خواست درونی اوست ولی راه آنرا نمی داند.دوست دارد از این منازعات،نابسامانیها و درگیری ها خود را نجات بدهد ولی احساس می کند که پیش رویش بن بست های گوناگون و متعددی است.
با چنین وضعی که برای نسل موجود تصویر کرده ایم آیا واقعا این نسل ستمدیده و مستضعف نیست؟آیا نباید به حالت و وضعش توجهی و برای نجاتش اقدام کرد؟