***2
مقدمه
هماهنگی کوشش های ضروری برای یک نظام همکاری نیاز به یک نظام سازمانی ارتباط ها دارد. چنین نظامی از ارتباط ها وکانون ها یا نقطه های به هم پیوستن را در بر دارد و این نظام تنها زمانی به کار می پردازد که این کانون ها از سوی اشخاصی که مدیران خوانده می شوند در اختیار گرفته شوند.از این رو می توان گفت که وظیفه های مدیران خدمت کردن به عنوان کانال های ارتبا طی تا جایی است که ارتباط ها باید از پایگا ههای مرکزی عبور کنند. اما از ان جا که هدف نظام ارتباطی هم اهنگ کردن همه ی جنبه های سازمان است چنین پی برده می شود که وظیفه های مدیران به همه ی کارهای ضروری برای نشاط و سر زندگی و دوام وپایندگی یک سازمان مربوط می شود و دست کم تا جایی که
***2
این کارها باید از راه هم اهنگی رسمی انجام پذیرند چنین است.
گر چه مهم است بدانیم همه ی کاری از سوی اشخاصی که پایگاه های مدیریت را اشغال می کنند به وظیفه های مدیریت که هم اهنگ کردن کوشش ها ی دیگران است پیوستگی ندارد.بخشی از کار چنین اشخاصی گر چه کار سازمانی است ولی کار مدیریت به شمار نمی اید. برای نمونه اگر رئیس یک شرکت خود به طور شخصی به فروش فراورده های شرکتش بپردازد یا در نوعی از کار ساخت به کار مشغول شود این گونه کارها خدمات مدیریت به شمار نمی ایند.
احتمال دارد که همه ی مدیران بخش در خور توجهی از کارهای غیر مدیریت را انجام دهند. گاهی از وقتها این کار دارای ارزش بیشتری از کار مدیریت انهاست. این در هم امیختن وظیفه ها یک امر کاستن از دشواری کار است و بیشتر به سبب صرفه جویی است.
***3
این کارها باید از راه هم اهنگی رسمی انجام پذیرند چنین است.
گر چه مهم است بدانیم همه ی کاری از سوی اشخاصی که پایگاه های مدیریت را اشغال می کنند به وظیفه های مدیریت که هم اهنگ کردن کوشش ها ی دیگران است پیوستگی ندارد.بخشی از کار چنین اشخاصی گر چه کار سازمانی است ولی کار مدیریت به شمار نمی اید. برای نمونه اگر رئیس یک شرکت خود به طور شخصی به فروش فراورده های شرکتش بپردازد یا در نوعی از کار ساخت به کار مشغول شود این گونه کارها خدمات مدیریت به شمار نمی ایند.
احتمال دارد که همه ی مدیران بخش در خور توجهی از کارهای غیر مدیریت را انجام دهند. گاهی از وقتها این کار دارای ارزش بیشتری از کار مدیریت انهاست. این در هم امیختن وظیفه ها یک امر کاستن از دشواری کار است و بیشتر به سبب صرفه جویی است.
***4
زیرا نادر بودن تواناییها چنین امری را پدید می اورد یا شاید دلیل های دیگری برای ان وجود دارد. گر چه در نتیجه ی در هم اویختن وظیفه های مدیریت با وظیفه های غیر مدیریت در عمل دشوار است که تنها با سنجش عنوان های شغلی یا وظیفه های اسمی بتوان روش های مقایسه ای کار مدیر را در سازمان های جداگانه تعیین کرد.اگر منظور ما از وظیفه های مدیران کار تخصصی نگه داری نظام های کوشش همکاری است ما می توانیم به خوبی توجه خود را به هدف های کلی و عمومی معطوف داشته و در یابیم که چه کاری باید در ان زمینه صورت گیرد و پس از ان هر گاه مطلوب باشد مشخص کنیم چه کسی ان کار را در سازمان به خصوص بر عهده دارد.
این به ویژه درست است زیرا کار مدیریت خود اغلب به گونه ای پیچیده سازمان یافته است.در یک سازمان میان اندازه ممکن است یک صد نفر باشند که برخی از وقت خود را در کار مدیریت صرف می کنند.در شماری از انها مانند ماشینها یا متصدیان ماشین تکثیر به هیچ عنوان در شمار مدیران قرار ندارند.با این همه کوششهای این اشخاص سازمان مدیریت را تشکیل می دهد.
***5
توجه ما باید نخست به وظیفه های این سازمان به عنوان یک واحد ویژه معطوف گردد. توزیع کار میان اشخاص یا پایگاههای شغلی از نظر مقاصد کلی دارای اهمیت درجه ی دوم است.
وظیفه های مدیریت برای نگه داری یک نظام کوشش همکاری به کار می برند. این وظیفه ها غیر خصوصی هستند.این وظیفه ها به گونه ای که اغلب گفته می شود برای اداره ی گروهی از اشخاص نیست.در کل نمی توانیم اگاهی درستی از کار مدیریت به دست اوریم اگر این مفهوم تنگ تر و ساده اما به سخن دقیق اشتباه الود روان و برقرار باشد.حتی تا اندازه ای درست نخواهد بود اگر گفته شود که وظیفه های مدیریت اداره کردن نظام همکاری کوشش ها است. در کل نظام همکاری از سوی خود اداره می شود نه از سوی سازمان مدیریت که ان سازمان خود بخشی از کل نظام است.وظیفه هایی که ما با انها سر وکار داریم مانند وظیفه های