***3
س ر ن و ش ت
نیمی از چهره اش زرد و نیمی دیگر سرخ و نیلگون، پوستش خشک و چروکیده شده بود.
دلم به حالش سوخت...از رنگ و رویش کاملا معلوم بود که آخرین روزهای عمرش را سپری می کند. کوچک ترین لرزش و تکانی کافی بود تا نقش زمین شود.
امیدی به ماندنش نبود...سرنوشت آخرین سطرهای زندگی را برایش می نوشت. تا پلک برهم زدم از زندگی دل کند و رقصان مقابل پاهایم افتاد!
فصل پاییز و ریزش برگ ها بود.
***7
uقسمت اول :
uکمی خود مونی با داستانهای آموزنده
شامل :
1 - نحوی استارت زدن
2 - چگونگی علاقه و تشویق به انجام کار
3 - تعین هدف و نکاتی در مورد هدف گذاری
4 – نحوی مقابله با موانع و مشکلات
5 – برنامه ریزی و استراتژی
***8
نحوی استارت زدن
یادگیری :
1- از طریق تکرار به روش نوشتن
2- از طریق تکرار به روش بیان کردن
مثال خاطره ای و خاستن و فکر کردن راجع به یک موضوع :
یادگیری از دوران ابتدایی مدرسه به همراه توضیحات و قصد خرید یک ماشین و یا قصد رفتن به مسافرت و یا انجام کاری در آینده
***9
چگونگی علاقه و تشویق به انجام
تنها استارت زدن مهم نیست بلکه علاقه به کاری که میخواهیم انجام بدهیم میتواند یکی از دلایل مهم برای پیشرفت کار ما باشد .
به دنبال کسی باشید که شما را برای انجام هدفتان تشویق میکند .
***10
هدف
مهم نیست که مردم در رابطه با شما و کار شما چی فکر میکنند مهم اینکه ، به هدفی که دارید برسید .... !!!!!
مثال داستانی :
گدایی ملا نصرالدین
***11
6 نکته مهم در هدف گذاری
مطمئن شوید که هدف شما خواسته قلبی شما است نه چیزهایی که شنیده اید
هدف اصلی شما با سایر اهداف شما تداخلی نداشته باشد
توسعه اهداف در 6 بخش صورت بگیرد: خانه و خانواده ، اخلاق و اعتقادات، فرهنگ و جامعه، کسب و کار و درآمد، تندرستی و سلامتی، آموزش و آگاهی
هدف خود را با یک جمله مثبت انگیزه بخش در جایی که همیشه در معرض دید شما باشد بنویسید
یک هدف باید جامع و پرجزییات باشد
یک هدف باید متعالی باشد
***12
نحوی مقابله با موانع و مشکلات
به این داستان توجه کنید :
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشهاى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر میدارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکههاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند!
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانهاش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدنها و عرق ریختنهاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسهاى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکههاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکهها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند
آن مرد روستایى چیزى را میدانست که بسیارى از ما نمیدانیم! هر مانعى = فرصتی
***13
برنامه ریزی و استراتژی کاری
به این داستان توجه کنید :
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:" امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!“
وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید