***2
o در تاریخ فرهنگ و هنر ، اثبات شده که این زیبائی جهانی از شخصیت یا فرم به وجود نیامده، بلکه از رسم پویای روابط ذاتی یا متقابل فرم ها ایجاد شده است. هنر به ما می گوید که تنها هدف از وجود فرمها خلق روابط است؛ این که فرمها روابط را خلق می کنند و روابط فرم ها را می آفرینند و از این نظر هیچ کدام از آن ها بردیگری برتری ندارد. تنها مسئله در هنر دستیابی به تعادلی بین هنر عینی و ذهنی است. اما اهمیت موضوع در این است که این مسئله باید در حیطه هنر تجسمی ، نه فقط در حیطه تفکر ، حل شود. کار هنر باید " سازنده " باشد و تا حد ممکن رابطه ای عینی بین فرم ها وواقعیت ایجاد نماید.
***3
oهنر به ما می گوید قوانین ثابتی وجود دارند و همچنین ما را به استفاده از عناصر سازنده و درک روابط ذاتی بین آنها رهنمون می شود. این قوانین را می توان قوانین فردی از قانون پایه ای برابری که باعث خلق تعادل دینامیکی و افشای محتوای حقیقی واقعیات می گردند دانست
***4
نقاشیهای عظیم، آرام آرام در قلبم شکل می گیرند." Kandinskyدر این نوشته رابطه نزدیکش را با نقاشی بیان می کند.