***3
تعریف:
دیکانستراکشن در فارسی به ساختار زدایی ،ساختار شکنی ،واسازی و بنیان فکنی ترجمه شده است
***4
از آنجایی که فلسفه دیکانستراکشن نقطه مقابل فلسفه ساختار گر را یا استراکترالیزم می باشد ابتدا به توضیح این فلسفه می پردازیم
***5
مبانی فکری ساختارگرا ها
آنها بر این اعتقادند که بخش بزرگی از آگاهی ذهن بشر بصورت نا خود آگاه است و با بررسی این پدیده ها و حالت تکراری حاکم بر آنها می توان قوانینی استخراج کرد که در موارد مشابه هم صادق باشند و بطور خلاصه ساختارگرایی یک نظریه روش شناختی است که در آن می توان هر مسئله ای را مورد بررسی قرار داد و قوانین حاکم بر آن مسئله را استخراج و از آن در جت پیش بینی مسائل بهره جست
***6
ساختار گرائی نقدی بر فلسفه و اندیشه مدرن بود که در آن تمامی پدیده های انسانی از دیدگاه عقل بشر مورد بررسی قرار می گرفت و نقش عوامل ناخود آگاه مانند تاثیرات فرهنگ ،قومیت و 000در بررسی آن پدیدها نادیده گرفته می شد.
***7
فلسفه اصالت وجود
***8
در نیمه اول قرن بیستم از سوی ژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی فلسفه اصالت وجود یا اگزیستانسیالیسم مطرح گردید سارتر معتقد بود هر فرد ماهیت خویش را شکل می دهد ، هیچ دو فرد یا پدیده ی مشابهی وجود ندارد و بنابراین تجزیه و تحلیل ساختی که مبتنی بر کشف قوانین و نظم موجود در پدیده از طریق مشاهده و بررسی تکرار آن ها مردود است.